فامیل بودن یا نبودن

فامیل بودن یا نبودن! مسئله این است!

قبول کنید که همه ی ما تجربه ی رو اعصاب رفتن یکی از اقوام دور یا نزدیک را داشته ایم، در هر صورت بخواهیم یا نخواهیم آنها فامیل ما هستند و حتی اگر خود کشی کنیم باز هم خویشاوند ما هستند! پس اگر دنبال رفع این مشکلات و پیدا کردن راهی دور از لج و لج بازی هستید ادامه ی مطلب را مطالعه کنید.

پانوشت بخش شروع: مدتی بود که با اقوام دور رفت و آمد نداشتم تا اینکه کم کم خیلی اتفاقی تصمیم گرفتن کمی بیشتر فامیل داشته باشم! تصمیم گرفتم با فامیل های دورتر کمی بیشتر رفت و آمد بکنم. از این رو با کمی مطالعه و کمک دوستان افراد جدیدی را وارد زندگی خودم کردم، در همین زمان بود که متوجه شدم حتی با افرادی که قبلا روی اعصاب من قدم میزدند هم دوست شده ام و مشکلی با آنها ندارم، اما هر چند وقت یکبار ناراحتی ها و مشکلاتی این چنینی را در دوستانم میبینم، از این رو تصمیم گرفتم تا در این مورد بیشتر بنویسم تا شاید روش های من راه گشای آنها هم باشد.

قبول کنید که روابط خانوادگی روابط محکمی هستند و هر چه نزدیکتر ، محکمتر! احتمالا در یک خانه زندگی میکنید یا برای مراسم های خانوادگی هر دوی شما دعوت میشوید. اقوام شما را میشناسند، خصوصیات شخصی ، اخلاق و حتی روش خرد و کوچک کردن شما را میدانند! راه حل دور بودن از مشکلات خانوادگی، فقط در درک درست موقعیت و تصمیم آگاهانه است. نه نه نه! منظور من درگیر شدن یا زیادی کوتاه آمدن نیست. تصمیم شما در چنین موقعیتی به توانایی شما در کنترل موقعیت های مختلف بستگی دارد.

اما واقعا چه چیزی را در این شرایط باید حفظ کنیم تا کمترین آسیب را ببینیم؟!؟

یک داستان کوتاه؛ سالها پیش یکی از دوستانم با چشم گریان کنار دفترمدیر مدرسه نشسته بود، مدیر او را دید و به او گفت : پسرم کمکی از دست من بر می آید؟ پسرک جواب داد: هیچ کاری از دست شما برای تغییر بچه هایی که من را اذیت میکنند وجود ندارد. آقای مدیر به او گفت : بله دقیقا، راهی برای تغییر آنها وجود ندارد، اما در این شرایط فقط تو هستی که میتوانی خودت را عوض کنی.

از این داستان کوتاه درس جالبی میگریم، هرکاری هم که بکنیم، آخرسر ما هستیم که باید موقعیت را در کنترل خودمان داشته باشیم نه دیگران! شما قادر به تغییر همه نیستید و رفتار همه را نمیتوانید اصلاح کنید اما میتوانید نحوه ی تاثیر آنها روی خود را تغییر دهید. اگر به آنها اجازه دهید ما را بکوبند، مطمئن باشید آنها این کار را حتما خواهند کرد. در کل، از پس چنین موقعیتی بر آمدن به روش پاسخ نشان دادن و تحت تاثیر قرار گرفتن ما از آنها بستگی دارد.

برای کمک بیشتر چند راه حل خوب به شما پیشنهاد میکنم:

1. در سوالات خود از " چی " و " چطور " استفاده کنید. برای مثال " چی کار کنم تا به تو کمک کرده باشم " یا " چطور به تو کمک کنم ". از " چرا " دوری کنید، سوالات با چرا بدترین نوع سوالات هستند. چرا که این نوع سوالات اختیار موقعیت را از دست شما در می آورند و آسیب به خود شما میزنند.

2. تنها از کلمه ی " من " استفاده کنید. مثلا سوال کنید " چی کار کنم ... " یا " چطور به تو کمک کنم " هرگز از " آنها " استفاده نکنید. این شما هستید که باید دست به کار شوید نه دیگران که آنها باشند.

3. وارد عمل شوید! درگیر پیدا کردن جواب دندان شکن شدن، تیکه انداختن و هزار و یک کار دیگر که از روی اعصبانیت هستند را کنار بگذارید و آزاد و برای خودتان فکر کنید. سریع در مسیر زندگی قدم بردارید و کاری را شروع کنید! کارهایی که به تنهایی قادر به انجام دادن آنها هستید.

شجاع باشید و قدم در موقعیت هایی بگذارید که هنوز قادر به کنترل آنها نیستید با کمی تجربه از پس این نوع موقعیت های هم بر خواهید آمد.

وقتی توانستید به دیگران اجازه دهید شما را بکوبند یا بالا ببرند، یعنی آنها در کنترل کامل شما هستند، نه شما در کنترل آنها!

وقتی شما هستید که تعیین میکنید که چه کسی شما را کنترل کند و از طرف چه کسی تاثیر بپذیرد یعنی شما فرد کنترل کننده و آنها در دستان شما هستند و از این پس قادر به خرد کردن شخصیت شما نیستند.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

چطور باانگیزه باشیم

چطور نمره تافل بهتری بگیریم؟